کیان و کلاه دو طرفه اش!
در ظهری گرم و طاقت فرسا کیان بدون کلاه و سایبان با پای پیاده از کانون پرورش فکری برمی گشت.آفتاب سوزن های تیز و طلایی خود را به طرف او پرت می کرد و به پشت گردنش فرو می کرد.
کیان دید که آفتاب یک سال است که اینگونه او راآزار می دهد بنابراین به فکر چاره افتاد،ناگهان او به فکر جنگهای قدیمی افتاد که سربازان برای محافضت از خود در برابر تیر ها از سپر استفاده میکردند او نیز به فکر استفاده از سپری که در مقابل آفتاب مقاوم باشد افتادو یادش آمد که در فیلم های کاراگاهی ،کاراگاه از کلاه دو طرفه استفاده میکرددر همین فکرها بود که ندانست چطوربه در خانه شان رسیدفورا داخل رفت کمی پول برداشت و به بوتیک فروشی نزدیک خانه رفت و یک کلاه دو طرفه گرفت از آن به بعد آفتاب نمی توانست او را اذیت کند
کیان محمدی_کلاس پنجم
شلوار کردی یا چتر نجات؟!
مبین شلوار کردی داشت که هیچ وقت آن را نمی پوشید و از ان خوشش نمی آمد قرار شد آخر هفته برای مسافرت به شیراز بروند و از همه مهمتر قرار شد با هواپیما بروند. وسط راه بود که هواپیما با یک کلاغ تصادف کرد و یکی از بالهای هواپیما کنده شد و یک انفجار بزرگ در هواپیما اتفاق افتاد!
هواپیما در حال سقوط بود ناگهان یکی از پیش خدمتهای هواپیما از داخل کابین خلبان بیرون آمد و گفت: هواپیما دارد سقوط میکند انجا چتر نجات هست همه انها را بپوشید و از هواپیما خارج شوید. همه ی مسافران به چتر نجاتها حمله ور شدند و میان آنها بکش بکشی بود در آخر هیچ چتر نجاتی برای مبین باقی نماند ،مبین نمی دانست باید چکار کند ناگهان فکری به خاطرش رسید فورا در چمدان خود را باز کرد و شلوار کردیش را پیدا کردآن را پوشید و از هواپیما بیرون پرید و شلوار کردی مانند یک چتر نجات او را نجات داد و او سالم فرود آمد از آن لحظه به بعد مبین شلوارش را خیلی دوست داشت.
مبین رحمانی _کلاس پنجم