وبلاگ ادبی مرکز فرهنگی هنری دیواندره

خیال خام

چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۵۹ ب.ظ

وقتی سرم را بلند کردم متوجه نگاه خیره اش شدم ناخود آگاه من نیز چشمانم را به او دوختم با هر پلک زدنم او نیزپلک میزدکمی لبهایم را پهن میکنم و خنده ای بر لبهایم مینشیند . لبخندی بر لبهای او هم نقش بسته است کاش میدانستم در دلش چه میگذرد شاید او هم در مورد من همین فکر را بکندچشمان قهوه ایش را به من دوخته و نگاهم را تعقیب میکند این بار دیگر خجالت میکشم در چشمانش نگاه کنم دزدکی با گوشه ی چشم طوری که من را نبیند او را ورانداز میکنم عجیب است او هم دزدکی من را نگاه میکند از خجالت میدانم که کمی سرخ شده ام آثاری از خجالت بر چهره ی او هم نشسته است صدای مادرم من را به خود می آورد ... خسته نشدی آنقدر به آینه زل زدی!!!!

 

 نویسنده: فاطمه صالحی پور( سوگل)

  • فاطمه صالحی پور

نظرات  (۱)

سلام
وبلاگ خوب و مطالب بسیار عالی دارید ، خوشحال میشم که به ما هم سر بزنید .
www.ba133.blog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی